رضا
رضاشاه پهلوی
شاه ایران از ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ و بنیانگذار دودمان پهلوی بود. سلطنت رضا شاه پایان انقلاب مشروطه و آغاز دورانی بود که به انقلاب ایران ختم شد.
نامها
رضاشاه در طول زندگی خود و حتی پس از آن به دلایل مختلف به نامهائی چند خوانده شده است. در جوانی به نام ناحیهای که از آن برخاسته بود «رضا سوادکوهی» نامیده میشد. با ورود به نظامیگری به «رضاخان» و سپس، با ذکر درجه نظامیاش، به «رضاخان میرپنج» شناخته شد. بعد از کودتای ۱۲۹۹ و به دستگرفتن وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا، او را «سردار سپه» میخواندند. پس از رسیدن به سلطنت و انتخاب نام خانوادگی پهلوی به «رضاشاه پهلوی» شناخته شد. در سال ۱۳۲۸ با تصویب مجلس شورای ملی به او لقب «کبیر» داده شد و از آن پس هوادارانش او را «رضاشاه کبیر» میخوانند.
زندگی
آغاز زندگی و جوانی
رضا در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ (ربیعالاول ۱۲۹۵ هجری قمری) در روستای آلاشت از توابع سوادکوه مازندران زاده شد. پدرش عباسعلی، سرهنگ فوج سوادکوه ازبازماندگان یک پناهنده ی لکستان ی از دیار الشتر بوده است و مادرش زهرا (نوشآفرین) که جزو مهاجرین از قفقاز بود. پس از مرگ پدرش در چهل روزگی وی، با مادرش برای پیوستن به دایی خود به تهران آمد. در این سفر رضای نوزاد به شدت بیمار شد و حتی برای یک شب اورا مرده پنداشتند. و در محله سنگلج در فقر و تهیدستی زندگی کردند.
خانواده
بریگاد قزاق
در سن ۱۲ سالگی توسط ابوالحسن خان سرتیپ (صمصام) از بستگان خود وارد فوج سوادکوه (از ابواجمعی علیاصغرخان امینالسلطان صدراعظم) و تابین (سرباز) شد. سال ۱۳۱۳ هجری قمری پس از قتل ناصرالدین شاه قاجار، فوج سوادکوه برای حفاظت از سفارتخانه و مراکز دولتی به تهران فراخوانده میشود. وی در دوران خدمت در قزاقخانه به سرعت رشد کرد و در سال ۱۳۱۸ هجری قمری، به سرگروهبانی محافظین بانک استقراضی روسیه در مشهد و پس از چندی به وکیلباشی گروهان شصت تیر منصوب شد. گروهان شصتتیری که رضاشاه آینده به فرماندهی آن رسید نخستین گروهان شصتتیرانداز در ایران بود که در حصر تبریز نیز در دورهٔ استبداد کوچک همراه بود. در این دوره رضا شاه به دلیل استفاده از یکی از معدود مسلسلهای ماکسیم آن زمان، به رضا ماکسیم معروف شد.
بعد از فتح تهران در سال ۱۳۲۴ هجری قمری به همراه گروه محافظین عینالدوله که تبعید میشد، به فریمان اعزام شد. رضاخان نزد عینالدوله تقرب یافت و به آموختن خواندن و نوشتن پرداخت.
در سال ۱۲۸۸ خورشیدی، همراه با سواران بختیاری و ارامنه برای خواباندن شورشها و قیامهای محلی به زنجان و اردبیل اعزام شد و در جنگ با قوای ارشدالدوله از خود رشادت نشان داد. سپس با درجه یاوری به فرماندهی دسته تیرانداز و در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان منصوب شد.
گیلان
در سال ۱۲۹۹ خورشیدی برای شرکت در سرکوبی قیام میرزا کوچکخان جنگلی به گیلان اعزام شد.
کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹
و در نتیجه مذاکرات و هماهنگیهای به عمل آمده بین سیدضیاءالدین طباطبایی (مدیر روزنامه رعد) و رضاخان، در روز سوم حوت(اسفند)، کودتایی ترتیب داده شد که بسیاری معتقدند دولت بریتانیا به منظور جلوگیری از نفوذ بلشویکها و کنترل اوضاع ایران این کودتای نظامی را طرحریزی و پشتیبانی نمود. در نتیجه قوای قزاق وارد تهران شدند و ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال کردند. نزدیک به صد تن از رجال، سرشناسان و روحانیون بازداشت و زندانی شدند. احمدشاه و محمدحسن میرزا (ولیعهد) به کاخ فرحآباد گریختند و فتحالله خان سپهدار رشتی (نخستوزیر) به سفارت بریتانیا در تهران پناهنده شد.
اکنون با باز شدن اسناد طبقه بندی شده وزارت امور خارجه بریتانیا مشخص گردیده است که دولت بریتانیا (مانند لرد کرزن، وزیر امور خارجه) کاملاً از برنامهریزی برای کودتا بیخبر بوده است. البته برخی از ماموران بریتانیایی در ایران، مانند آرونساید و نرمن (سفیر وقت بریتانیا در ایران)، چند روز قبل از کودتا از آن خبر داشتهاند.
و.س.هاز مولف امریکایی در کتاب "ایران" صریحا تاکید می کند: " نیازی به اثبات این نکته نیست که انگلیس ها در لشکرکشی به تهران و در پیش کشیدن رضا خان دخالت داشته اند."
نخستوزیری
سرانجام رضاخان با صدور فرمان احمدشاه به فرماندهی دیویزیون قزاق و وزارت جنگ و سیدضیاءالدین طباطبایی به نخستوزیری منصوب شدند. کابینه سید ضیاء (معروف به کابینه صدروزه) بزودی ساقط شد و سردار سپه از احمدشاه فرمان نخستوزیری گرفت.
پادشاهی
پس از خروج احمدشاه، عوامل رضاخان اندیشه الغای سلطنت و رئیس جمهور شدن سردار سپه را پیش آوردند. با مخالفت و مقاومت شدید روشنفکران و روحانیان و طرح جمهوری با شکست روبرو شد.
بالاخره نمایندگان مجلس پنجم شورای ملی با فشارهای سردار سپه در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ خورشیدی ماده واحدهای را مطرح کردند که به موجب آن احمدشاه از سلطنت خلع شد و حکومت موقت «در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی» سپرده شد و «تعیین تکلیف حکومت قطعی» به مجلس مؤسسان واگذار شد. سپس با تشکیل یک مجلس موسسان، در ۲۱ آذر ۱۳۰۴، سلطنت ایران به «اعلیحضرت رضا پهلوی» واگذار شد. مراسم تاجگذاری رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ انجام شد.
«در بیست و چهارم آذرماه سال ۱۳۰۴ خورشیدی، در پی یک کودتا، رضاشاه پهلوی در مجلس شورای ملی حاضر شد و با ادای سوگند به قرآن رسماً به عنوان سردودمان پهلوی وظایف سلطنت را به عهده گرفت. هنگامی که رضا شاه پهلوی بر مسند سلطنت نشست، جهان در میانه دو جنگ جهانی نفسی میکشید. رضاشاه پهلوی، برنامه گستردهای را برای سامان اداری و اقتصادی کشور به دست گرفت. ایران فاقد نظام اداری، ارتش منسجم، راه، نظام بانکی و اقتصادی مدرن بود و شیوه ملوکالطوایفی جایی برای قدرت مرکزی نگذاشته بود.
از منظر بینالمللی نیز شرایط، چندان آرام نبود. ایران در محاصره نیروهای بزرگ، روسیه در شمال و بریتانیا در جنوب بود. بریتانیا میکوشید از ایران به عنوان راهی برای سلطهجوییهای خود در هند و خاور دور بهره بگیرد.
رضا شاه پهلوی طی شانزده سال سلطنت درگیر تکوین دولت مدرن در ایران بود. در همین هنگامهها آلمان به رهبری آدولف هیتلر آتش جنگ جهانی دوم را افروخت.»
رضاشاه در دوره پادشاهی خود با قدرت سلطنت کرد و تمام امور مملکتی را در دست خود داشت. آزادیهایی که در جریان انقلاب مشروطه به دست آمده بود در دوره او از بین رفت و هیچ جریان مخالف را تحمل نمیکرد. بسیاری از رقبا و مخالفان خود در دستگاه حکومتی را کشت یا ساکت کرد. در زمینه نفت قرارداد دارسی را به ظاهر لغو کرد ولی عملاً آن را با قرارداد ۱۹۳۳ تمدید کرد. مجلس شورای ملی در دوره او جنبه نمایشی پیدا کرد و انتخابات با دستور از بالا و بر پایه فهرستهایی از نمایندگان مورد تائید او انجام میشد.
همچنین با نگاه به گذشتهٔ او و داراییهای خاندان پهلوی پس از درگذشتش از تهمت زراندوزی به دور نیست. او زمینهای بسیاری را تا پایان پادشاهیاش در سراسر ایران، بهویژه در شمال ایران را به نام خویش کرد و در اواخر سلطنت حدود ۷۰۰۰ روستا به نام او ثبت شده بود.
برنامههای توسعه کشور
در عین حال در راستای برنامهٔ گستردهای که برای سامان اداری و اقتصادی کشور در سر داشت، برای نوسازی ساخت فرسوده جامعه ایران کارهای فروانی کرد که برخی از مهمترین آنها عبارتاند از:
یکی کردن نیروهای نظامی و تشکیل ارتش ایران
فرستادن دانشجویان ایرانی به خارج جهت تحصیل
پایهگذاری بانک ملی ایران
ساخت راهآهن سراسری ایران
جادهسازی در سراسر کشور؛ از مهمترین ودشوارترین میتوان جاده چالوس وفیروز کوه را نام برد .
لغو کاپیتولاسیون
کشف حجاب
تأسیس رادیو و خبرگزاری پارس
تأسیس دانشگاه تهران
گسترش صنایع
تأسیس فرهنگستان ایران
جایگزین کردن تقویم خورشیدی جلالی بجای تقویم هجری قمری بهعنوان تقویم رسمی ایران
از بین بردن کامل یاغیان منطقهای و قبیلهای که هرکدام خود را «خان» میخواندند و مانعی برای قدرت مرکزی حکومت بودند
عزل شیخ خزئل از حکومت استان خوزستان و تحکیم قدرت دولت مرکزی در آن منطقه
شهریور ۲۰
در روز سوم شهریور ۱۳۲۰، علیرغم بیطرفی دولت ایران در جنگ، نیروهای شوروی از شمال و نیروهای بریتانیا از جنوب به ایران حمله کردند. پانزده لشکر ارتش رضاشاه تقریبا بدون هیچ مقاومتی در مقابل یورش خارجی تسلیم شدند، و شهرهای اصلی ایران از جمله تهران به اشغال درآمدند. اهداف مهم متفقین از این عملیات عبارت بود از:
اطمینان از عدم استفاده نیروهای آلمان نازی از خاک ایران برای حمله به مرزهای جنوبی اتحاد شوروی
اطمینان از امنیت جریان نفت جنوب ایران که سوخت بخش بزرگی از ناوگان نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا را تامین میکرد.
اطمینان از عدم استفاده آلمان از نفت ایران
تکمیل و استفاده از راهآهن سراسری ایران برای ارسال مهمات و تسلیحات به جبهه شوروی از طریق خلیج فارس، ایران و دریای خزر
به علت اهمیت استراتژیک ایران در جنگ جهانی دوم، متفقین به ایران لقب «پل پیروزی» داده بودند.
تبعید و مرگ
پس از اشغال ایران، بریتانیا پیامی به این مضمون به رضاشاه ارسال کرد:
«ممکن است اعلیحضرت لطفا از سلطنت کنارهگیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند؟ ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راهحل دیگری وجود دارد.»
رضاشاه سپس تحت نظر نیروهای بریتانیایی از بندرعباس با کشتی از ایران خارج شد. ابتدا او را به سمت هند بردند. بعد به جزیره موریس منتقل شد و بالاخره در آفریقای جنوبی در شهر ژوهانسبورگ تحت نظر قرار گرفت. [۱۳] روز ۴ مرداد ۱۳۲۳ در همان شهر چشم از جهان فروبست. پیکر او را به مصر بردند و در آنجا به امانت گذاشتند تا در اردیبهشت ۱۳۲۹ با تشریفات رسمی به حضرت عبدالعظیم منتقل شد و در آرامگاه ویژه او دفن شد.
درآستانه انقلاب ۱۳۵۷ پیکر وی بار دیگر به همراه پیکر پسرش علیرضا پهلوی به مسجدالرفاعی مصر منتقل شد. در اردیبهشت ماه ۱۳۵۹، مقبره رضاشاه توسط حاکم شرع وقت صادق خلخالی و افراد منتسب به گروه فدائیان اسلام به کلی ویران شد.
اعتراف دولت چرچیل - ایدن درجریان شهريور1320 که: رضا خان را آوردیم ولی او دیگر ازما هم حرف شنوی نداشت، تردیدی در نقش قاطع انگلستان و سازمانهای جاسوسی اين کشور درامر عروج رضا خان ندارد.
میراث رضاشاه
بنابر ادعای عباسقلی گلشائیان، در کتاب «رضا شاه از سقوط تا مرگ»، رضاشاه در هنگامی که تصمیم به استعفا میگیرد، در جواب کسانی که به وی اتهام به داشتن حساب بانکی در خارج از ایران میزدند، گفت: «آقایان بدانند که من درتمام بانکهای اروپا و آمریکا یک لیره یا یک دلار هم ندارم - راست است که در ایران متمولم، ولی در خارج هیچ چیز ندارم و دولت باید فکر خرج من باشد».
محمدقلی مجد تاریخ نویس در کتاب بر مبنای مدارک معتبر موجود در مرکز اسناد ملّی ایالات متحده آمریکا نارا و مسعود بهنود نویسنده ایرانی مدعی هستند که رضاشاه در زمان برکنار شدن از سلطنت (۱۹۴۱) حدود ۲۰۰ میلیون دلار در حسابهای بانکیاش در لندن و نیویورک و تورنتو ذخیره پولی داشته است. بنابر ادعای وی، این رقم به غیر از معادل ۵۰ میلیون دلاری است که در بانک ملی تهران و حدود ۷۰۰۰ روستای ششدانگ و کارخانههایی است که وی در ایران داشته است.